حتماً میدونید که آدم هر چیزی را که بیشتر دوست داره بیشتر نگرانشه و هرچیزی که بیشتر نگرانشه بیشتر مراقبشه و هر چیزی که بیشتر مراقبشه بیشتر در خطره و...
پینوشت
_ آدم گاهی حرف نو نداره. باید برگرده به گذشته و حرفهایی که زده.
_ شاید اصل اصلش این باشه که آدم هر چیزی رو بیشتر دوست داره، بیشتر باید ازش فاصله بگیره...
شیخ ما مدعی را فرمود:
«چون عمل داشتی سکوت کن؛ حالا که فرصت و توفیق عمل هم نداری!» گمونم منظورش این بود که گفتنی را باید عمل کرد اما عمل کردنی را نباید گفت!
پینوشت
_ همهی آنچه باید گفت همه آنچه باید گفت نیست. هست؟
_ شاید گاهی زیادی و بیهوده صبور بودهام. مثل تمام هشت سالی که گذشت. هشت سالی که انگار کابوسی بود بیپایان. بگذریم. اصولاً صبر کردن برای بدست آوردن آینده کار ساز است و نه گذشته. این را اگر بیهوده امیدوار نباشی باید قبول کنی. حالا هم بیخیال هر آنچه نوشتم و گذشت. به نظرم حرفها خودشان به تنهایی مهم نیستند. مهم نیست من چه گفتم و نوشتم. مهم نتیجهای است که از حرف زدن بدست میآید. چیزی که من در پس حرفهایم به آن رسیدم را نمیتوان در یک بند یا یک پست حتی شرح داد. باز هم بگذریم. صبری که دربارهاش نوشتم، صبر در بازیابی بایگانی اینجا بود که خوب بیشتر از این فکر نمیکنم منطقی باشد. گویا تلاشهای جناب شیرازی بینتیجه مانده. پس باز شروع میکنم. شاید البته با کمی تغییر.
_ نزدیک سه هفته است که در یک دفتر طراحی مشغول شدهام. البته تجربه و مسئولیت تازهای نیست. شاید بهتر باشد بگویم تنها مستقر شدهام. یک شکل از همکاری و نه استخدام.