هشتی | چاپارخانه | سردر | بنچاق | پستو‏ها | طاقچه‏‌ها | نردبان | چهارسوق | ایوان | گنجه | سرداب

_ شاید گاهی زیادی و بیهوده صبور بوده‌ام. مثل تمام هشت سالی که گذشت. هشت سالی که انگار کابوسی بود بی‌پایان. بگذریم. اصولاً صبر کردن برای بدست آوردن آینده کار ساز است و نه گذشته. این را اگر بیهوده امیدوار نباشی باید قبول کنی. حالا هم بی‌خیال هر ‌آنچه نوشتم و گذشت. به نظرم حرف‌ها خودشان به تنهایی مهم نیستند. مهم نیست من چه گفتم و نوشتم. مهم نتیجه‌ای است که از حرف زدن بدست می‌آید. چیزی که من در پس حرف‌هایم به آن رسیدم را نمی‌توان در یک بند یا یک پست حتی شرح داد. باز هم بگذریم. صبری که درباره‌اش نوشتم، صبر در بازیابی بایگانی اینجا بود که خوب بیشتر از این فکر نمی‌کنم منطقی باشد. گویا تلاش‌های جناب شیرازی بی‌نتیجه مانده. پس باز شروع می‌کنم. شاید البته با کمی تغییر.

_ نزدیک سه هفته است که در یک دفتر طراحی مشغول شده‌ام. البته تجربه و مسئولیت تازه‌ای نیست. شاید بهتر باشد بگویم تنها مستقر شده‌ام. یک شکل از همکاری و نه استخدام.


برچسب‌ها: صبر, هشت, حرف, شروع

شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی بنچ‌مارکات! [ ]



نقطه‌ی کم‌زمانی» آن بلاتکلیفی که تمام شد...» دل‌گرفتگی افوربیایی» نقاش؛ پاییز خیال‌انگیز»