ظاهرش این گونه است که هیچ چیز سر جای خودش نیست. مخصوصاً خانه که خیلی از کارهایش مانده و خیلیهای دیگرش نقص دارد. البته مواردی هم برمیگردد به نگاه ایدهآلیستی من به مقوله خانه و معماری. راستش خودم هم فکرش را نمیکردم ارشد را گرایش مسکن بخوانم. ولی شد و الان من یک معمار متخصص مسکنام و اگر پیشترها به طور ناخودآگاه ولی حالا به شکل آگاهانه مفهوم خانه برایم ویژه و مهم است و این یعنی قوز بالا قوز. بگذریم.
از کم و کاست زندگی همیشه میشود نوشت؛ چنانکه زندگی همیشه کم و کاست دارد. اما راستش مدتهاست در کنار نگرش ایدهآلیستیام به زندگی، دو رویکرد دیگر نیز به طور موازی روی خواستهها و داشتههایم تاثیر داشتهاند؛ یکی مینیمالیسم و دیگری نیمهی پر لیوان را دیدن بوده است. هر چقدر کمالگرایی آرامش را از تو میگیرد و به خاطرش همزمان درگیر جزییات متعدد و متداخل میشوی، این دو جبران میکنند و تو را از گردباد آرمانگرا بودنت بیرون میکشند. اینگونه است که من در روزهایی که فکر میکنم نابسامانم و هیچ چیز آن گونه که باید باشد نیست، دلخوشم به اینکه سایهی پدر و مادر بر سرم است و همسر مهربانی دارم که آرام از او میگیرم. حال چطور میشود در برابر این داشتهها از نابسامانی گفت و نوشت!؟
_ عکس فرستاده. یعنی همانطور گه گفته بودم رفتیم و تابلوی نقاشی را آوردیم. توی عکس پشت سرش سقف ماشین رنگ عجیبی دارد. نارنجی؟! شاید مثل رنگ این ماژیکهای هایلایت استدلر. اما خورشید چقدر باید لیز خورده باشد پایین که نورش برسد به زیر سقف ماشین؟
پرسیدم سقف ماشین چرا قرمزه؟ نور خورشیده؟ نوشت بله. نوشتم از اون نوراس که بستگی داره کجا و پیش کی باشی؛ هم میشه بینهایت مسرورش باشی هم بینهایت در اعماق چاه غمش...
_ ظهر رفته بودم کسری پارچه مبل را بدهم به آقای رویه کوب. بعد از حدوداً دو ماه مبلها را در وضعیتی کاملتر میدیدم. خب در این مواقع چه چیزی مهمتر از گرفتن چند عکس؟ بیدرنگ عکسها را برایش فرستادم و نوشتم چه زیبا شده! مبارک است. اما خبر نداشتم درجهی اشباع رنگ پارچه روی کار، نسبت به چیزی که فکر میکردیم قرار است باشد داستان میشود!
از میان انبوه موزیکهای تلگرام، آیدا شاهقاسمی دارد میخواند «دل اگر دیر زمانیاست جدا مانده از این روح بلند...» و چقدر زیبا و عمیق خوانده انصافاً. میثم فرستاده بود. در یک گروه تلگرامی که بخشی از عمرم با اعضای آن پیوند خورده است. بگذریم؛ خواستم بگویم من این جا را هنوز دارم و برای فرار کردن هنوز میتوانم به اینجا پناه بیاورم.