هشتی | چاپارخانه | سردر | بنچاق | پستو‏ها | طاقچه‏‌ها | نردبان | چهارسوق | ایوان | گنجه | سرداب

برای منی که طلوع و غروب خورشید، شکفتن گل‌های باغچه‌مون، هیاهوی صبحگاهی گنجشک‌ها و خیلی اتفاقات روزمره و ساده رمز‌گونه است و درگیرشان می‌شوم؛ نمی‌دونم چرا خیلی راحت از کنار بعضی چیز‌ها مثل شعر گفتن رحیم می‌گذرم.


برچسب‌ها: خورشید, گل, صبح, رمز و راز

جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی اصل مطلب این نیست! [ ]

بابا می‌گه مادر بزرگ خدابیامزم می‌گفته؛ پول می‌گه: «من رو نگه دار تا تو رو نگه دارم» گفته باشم!


برچسب‌ها: بابا, مادربزرگ, پول, گفتن

سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی تیرمن ادب از که آموخت؟! [ ]

چون آمدیم فریاد زدیم و چون رفتیم بغض کردیم. در این میان خوش به حال هر آنکه که بیشتر گریست. چنانکه گریه هم فریاد است هم زمزمه، هم بغض است و هم شادی. گو شاید رسالت این است که گریه کنیم چنانکه باید گریه کنیم.


برچسب‌ها: گریه, آمدن, رفتن, حال خوش

سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲  تیرمن  این نبشته را گذاشت روی طاقچه‌ی ذهن می‌دود! [ ]



نقطه‌ی کم‌زمانی» آن بلاتکلیفی که تمام شد...» دل‌گرفتگی افوربیایی» نقاش؛ پاییز خیال‌انگیز»